جدول جو
جدول جو

معنی کله زدن - جستجوی لغت در جدول جو

کله زدن
(دَ رَتَ)
کله بستن:
رسیدند زی آبگیری فراز
زده کلۀ زرّبفت از فراز.
اسدی.
یکی هودج از ماه زرین سرش
زده کلۀ زرّبفت از برش.
اسدی.
زده کله بالای شاهانه تخت
نشسته بر آن یوسف نیک بخت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
زده کله وتاج گوهرنگار
برآیین درآویخته شاهوار.
شمسی (یوسف وزلیخا).
چون زدی ابر کله بر خورشید
از لطافت شدی چو ابرسفید.
نظامی.
و رجوع به کله و کله بستن شود
لغت نامه دهخدا
کله زدن
((کَ لَّ. زَ دَ))
خیمه زدن
تصویری از کله زدن
تصویر کله زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
حیله کردن، فریب دادن، حقّه زدن، فریفتن، نارو زدن، خدعه کردن، مکر کردن، تنبل ساختن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، غدر کردن، چپ رفتن، دستان آوردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، کید آوردن، مکایدت کردن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان سیاه منصور است که در شهرستان بیجار واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ رَ تَ)
جنگ کردن به سرکله، چنانکه جنگ قوچ و آهو. کنایه از حرکتی قریب به معارضه و برابری کردن با کسی. (آنندراج) :
ناتوانی چون زند سرکله با نه آسمان
چون برآید دانه ای سالم ز چندین آسیا.
صائب (از آنندراج).
چشمان یار بنگر و آن شوخ ابروان
سرکله میزنند دو آهوی جنگیش.
محسن تأثیر (ازآنندراج).
، کنایه از سعی کردن. (آنندراج) ، برابری کردن. (رشیدی). و رشیدی گوید به کاف عجمی یعنی برگزیدن
لغت نامه دهخدا
(کِلْ لَ / لِ یِ زَ دَ / دِ)
رجوع به ترکیبهای کلّه یا کلّه (معنی چهارم) شود
لغت نامه دهخدا
(رُ زِ شُ دَ)
خندیدن نه به فرزانگی. (یادداشت مؤلف). خندیدن به آواز ممتد. رجوع به کرّه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ زِ کَ دَ)
کره بستن. کره برآوردن (ناظم الاطباء ذیل کره). کره گرفتن. کپک زدن. تکرج. سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف). زنگار بستن نان و میوه و جز آن. (ناظم الاطباء). اور زدن (تکرج عربی و مشتقات مادۀ کرج معرب این کلمه فارسی است). (یادداشت مؤلف). رجوع به کپک زدن، کره گرفتن و کره برآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ شُ دَ)
در تداول عامه، بسیار سرفه زدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کحه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کبه زدن
تصویر کبه زدن
تیغ زدن استره زدن: (چو کودک را ز شیرینی تب آید زنندش کبه گر بر سر نکوتر) (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
تباهی کردن زن، حیله کردن، حقه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله زده
تصویر کله زده
اورنگ تاکدار (تاک طاق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه زدن
تصویر لکه زدن
پیاده راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
الزّبدة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
Butter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
beurrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазувати масло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
kupaka siagi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
passar manteiga
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
buttern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
smarować masło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
مکھن لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
মাখন লাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
ทาเนย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
tereyağı sürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
バターを塗る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
涂抹黄油
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
למרוח חמאה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
버터를 바르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
mengoles mentega
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
मक्खन लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазывать масло
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
spalmare il burro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
boter smeren
دیکشنری فارسی به هلندی